[RB:Blog_And_Post_Title]

ماثرآثار

نشر آثار حضرت علامه حسن زاده آملی

آینده به کسی تعلق دارد که می داند چگونه منتظر نشیند.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

دستورالعمل نیمه شعبان ازحضرت استاد صمدی آملی به نقل از کتاب مفاتیح الجنان



دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 41 ثانیه 

ادامه مطلب
علی کارگر

تقدیم به مولانا و مقتدانا امیرالمومنین علی عالی وصی رسول الله

علی سجاده عشق نماز است          علی معرفت لیل النهار است

علی مونس دل هر دل ربایی است      علی عاشق دل هر بی زبان است

صداقت با علی معنا گرفته                  لطافت با علی انسی گرفته

علی پنجره نور هدایت                        برای مومنین گردد بشارت

علی مظلوم آل نبی است                   علی خیبر شکن در روح دین است


ادامه مطلب
علی کارگر

متن رساله آداب انعقاد نطفه حضرت استاد صمدی آملی

متن رساله آداب انعقاد نطفه:

دانلود با فرمت pdf

اکنون شایسته می دانیم جهت تطهیر قوة مولّده و مصوره آدابی را جهت انعقاد صحیح نطفه که مستفاد از احادیث و روایات فراوانی است خدمت عزیزان بیان نماییم:
در ابتدا باید به عرض برسانیم که طبق فرمایشات حضرت استاد علامه در کتابها، ازدواج برای انشاء صورت انسانی است نه برای اطفاء شهوت حیوانی و لذا تمام افعال و اعمال موردِ قصدِ قبل و بعد از ازدواج باید به گونه ای باشد که بدین مقصود و غایت منتهی شود. زیرا تمامی کیفیات نفسانی و مزاجی و احوال ظاهر و باطن والدین در کیفیت مزاجی و حصول استعداد نطفه انسانی دخیلند و اشخاص مطابق همان کیفیات، دارای اخلاق و احوال گوناگون می شوند، چنان که دارای اشخاص گوناگون اند. لذا پدر و مادر باید بسیار مراقب اعمال و نیات خود باشند که همۀ  آنها در نحوة تکون صورت انسانی دخلی بسزا دارند. پس در ازدواج حرف اطفاء شهوت و زناشویی مطرح نیست بلکه زهدان مادرِ عزیز کارخانه آدم سازی است و این صنع الهی باید به بهترین صورت پاک نگاهداشته شود.

ای عزیز! روایات، تفسیر بطون آیات قرآنی اند. باید پیش از ازدواج به آداب و احکام جوامعِ روایی از قبیل بحار الانوار و وافی و وسائل الشیعه و کافی و مانند آنها آشنا و آگاه بوده باشی. 

حضرت مولای مکرّمم (حضرت علامه حسن زاده آملی) در شرح فص فاطمیه می فرمایند:

"تمام صنایع آدمیان از بر ی و بحری و فضایی را دستورات و آدابی است که دینِ حفظ و بقاء و دوام آنها اند، چنان که اگر هر یک از آنها در کار خود بقدر یک میکرون از دین و آیینش به در رود و به خطا و ناروا حرکت نماید در همان نخستین بار خطا و ناروایی تباه می شود و نابود می گردد، مثلاً هواپیما از فضا سقوط می کند و کشتی در دریا غرق می شود، و اتومبیل دچار حوادث گوناگون می گردد، و آن چرخ خیاطی خراب می شود، و آن ساعتِ دست تو تباه می گردد و از کارش باز می ماند و هکذا صنایع بیشمار دیگر؛ و این همه صنایع گوناگون ساخته شخص جناب انسان است که برای بهبودی و درستی هر یک از آنها دستورالعملی در کنارش نهاده است؛ خدای سبحان فرموده است: (و اللهُ خَلَقَکُم و ما تَعملُونَ) یعنی خداوند شما را و همۀ ساخته های شما را آفریده است چه این که نطفه ها در تحت تدبیر ملکوت به جایی رسیده اند که عامل این همه صنایع شگفت شده اند. (فَلْینْظُرِ اْلإِنسانُ مِم خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ * یخرُج مِنْ بینِ الصلْبِ و التَّرَائِبِ ) ؛انصاف بده آیا می شود صنایع شما را دین و آیین باشد و خود شما که مهمترین صنع الهی هستید و این همه صنایع شگفت گوناگون صنع شما است بی دین باشد (ما لَکُم کَیف تَحکُمونَ) ..."

بدان که احوال و اوضاع که در حصول مزاج نطفه انسانی که محل قابلِ نفسِ ناطقه و پذیرای آنست، به حصر و ضبط در نمی آیند، زیرا تفاوت ازمنه و اختلاف آفاق و اوضاع کواکب و احوال والدین و کیفیت اطعمه و اشربه و هزاران هزار عوامل دیگر در نحوه کیفیت مزاج نطفه دخیل اند، و آن نطفه کذایی در چنان اوضاع و احوال مطابق طبیعت و جبلّت خود منعقد می شود و به وفق آن، قابلیتِ گرفتنِ عطایا و هبات باری تعالی پیدا می کند.

خلاصه این که خُلق و خوی والدین تمامی احوال آنان در اوقات و نیات آنها بلکه احوالِ نفس اوقات در حال انعقاد نطفه و غذای مادر در زمان حمل چون دیگر اوصاف روانی و جسمانی او همه در مزاج طفل تأثیری بسزا دارند، و حق سبحانه از مجرای وجود خودِ والدین نفخ روح می کند و روح از این مجاری رنگ می گیرد چون آب آسمان از وادیها.

در دیوان حضرت مولی روحی فداه چنین آمده است:

ای خوش آن کودکی کز آغازش         طیب و طاهر است زهدانا
بعد از آن مهد ناز او باشد                همچو زهدان پاک دامانا
ز غذای حلال می نوشد                 پاک و پاکیزه شیر پستانا
خوی مادر ز شیر پستانش              می نشیند به طفل آسانا
مادر است صغری و پدر کبری           خود نتیجه است طفل ایشانا
شرط انتاج این مقدمتین                 اندرین امر هست ایمانا
رنگ گیرد از این مقدمتین               نفخ روح خدای خلقانا
یا که هر یک دمندة روح است         گفتۀ بعضی از بزرگانا
دامن مادر است پرورده است         عیسی و موسی بن عمرانا
ز آمنه مادر و ز عبدالله                  پدر است خاتم رسولانا


 در این جا به ذکر ترجمه ی روایتی که جناب شیخ صدوق در حدیث اول مجلس هشتاد و چهار امالی خود نقل کرده تبرک می جوییم.

رسول الله صلّى الله علیه و آله به علی بن ابیطالب علیه السلام چنین سفارش کرد و فرمود:

  •  یا علی چون عروس را به خانه تو آرند وقتی نشست کفش او را بکن و پایش را بشوی و آبش را به درِ خانه ات بریز که چون چنین کنی خداوند از خانه ات هفتاد هزار رنگ فقر را ببرد و هفتاد هزار رنگ برکت در آن درآورد و هفتاد هزار رحمت بر تو فرو فرستد که بر سر عروس بگردد تا برکت آن به هر گوشه خانه ات برسد. و خداوند عروس را از جنون و خوره و پیسی امان دهد که به او رسند مادامی که در آن خانه است.
  •  سپس فرمود: یا علی! عروس را در هفته نخستین از خوردن شیرها و سرکه و گشنیز (سبزی اَمزِنا) و سیبِ ترش بازدار، زیرا که زهدان از این چار، سرد و نازاینده گردد؛ و بوریا در گوشه خانه به از زن نازاینده است. اگر عروس بر سرکه خوردگی خون حیض بیند هیچ گاه به خوبی از آن پاک نگردد. و گشنیز آن خون را در درونش بشوراند و زایمان را بر وی دشوار گرداند. و سیب ترش آن را از آمدن باز بدارد و بیماری بر وی گردد. سپس فرمود:
  • ای علی در هنگام جماع سخن مگو مبادا که فرزند گنگ و لال گردد.
  • و به عورت زن (در حین جماع) نگاه نکن که سبب نابینایی فرزند شود.
  •  و با شهوتِ زن دیگری در خاطرت با زنت جماع مکن که فرزند مخنّث آید.
  • و ایستاده با زنت جماع مکن که از کار خران است و اگر فرزندی آید در فراش، کمیز میزنده (یعنی دچار شب ادراری) شود.
  •  اول و میانه و آخر ماه مجامعت مکن که دیوانگی و خوره و گیجی به سوی فرزند شتابند.
  • بعد از ظهر جماع مکن که اگر فرزندی آورد قیچ (لوچ و دوبین) شود و شیطان به لوچ بودن انسان شاد است.
  • کسی که با زن خود در بستر، جنب است قرآن نخواند می ترسم آتشی از آسمان فرود آید و هر دو را بسوزاند.
  • جماع مکن جز آن که خودت دستمالی داشته باشی و زنت نیز پارچه دیگر که با یک پارچه خود را پاک مکنید که شهوت بر شهوت افتد و مایۀ دشمنی بین شما می شود و شما را به جدایی و طلاق می کشاند.
  • در شب عید فطر جماع مکن که اگر فرزندی آید بسیار شرور گردد
  •  در شب عید اضحی (قربان) جماع مکن که فرزند شش انگشت یا چهار انگشت آید.
  • زیرِ درخت باردار جماع مکن که فرزند جلاد و آدمکش و کدخدا آید.
  •  در مقابل آفتاب و نور آن جماع مکن مگر آن که هر دو با روپوش باشند که اگر فرزندی آید دائماً در سختی و فقر باشد تا بمیرد.
  • میان اذان و اقامه جماع مکن که اگر فرزندی آید خونخوار گردد.
  • اگر زنت باردار شد بی وضو با او جماع مکن که فرزند کوردل و بخیل آید.
  •  در نیمه شعبان جماع مکن که فرزندی شوم و با خالِ چهره آید.   
  •  دو روز به آخر ماه مانده با زنت جماع مکن که فرزندی گمرکچی و کمک کننده ظالم آید و جمعی از مردم بدست او هلاک شوند.
  • بر سر پشت بامها جماع مکن که فرزند منافق و ریاکار و بدعت گذار آید،
  •  چون قصد سفر داری در شبِ آن جماع مکن که فرزند ولخرج آید. رسول خدا این آیه را خواند: (ان المبذّرین کانو اخوان الشیاطین) (سوره اسراء/ 30 ) به راستی مبذرین برادران شیاطین باشند.
  • چون در سفر رفتی تا سه شب جماع مکن که فرزند کمک کننده ظالم و ستمگر بر علیه تو شود.
  • در ساعت اول شب با زنت جماع مکن که اگر فرزندی آید، بسا باشد که جادوگر و دنیا طلب درآید.
  •  ماه در محاق نباشد.
  •   و با شکم سیر جماع نشود.
  • (و اما اوقات مناسب برای نکاح)
  • یا علی شب دوشنبه ملازم جماع باش که اگر فرزندی آید حافظ قرآن و راضی به قسمت خدا باشد.
  • اگر شب سه شنبه جماع کنی و فرزندی آید پس از شهادت به شهادتین، شهادت روزی وی گردد و خداوند با مشرکان او را کیفر نکند و بوی دهانش خوش باشد و رحم دل و با سخاوت و پاک زبان از غیبت و دروغ و بهتان است.
  • اگر شب پنج شنبه جماع کنی و فرزندی آید حاکمی از حکّام گردد یا عالمی از علماء.
  • در روز پنج شنبه ظهر هنگامی که آفتاب در وسط آسمان است اگر جماع شود فرزند به دنیا آید تا پیر شود شیطان به او نزدیک نگردد و با فهم باشد و در دین و دنیا سلامت روزیش گردد.
  • اگر در شب جمعه با زنت جماع کنی و فرزندی آید سخنور و گویا و زبان آور شود.
  • اگر در روز جمعه پس از عصر باشد و فرزندی آید معروف و مشهور و دانشمند گردد.
  • اگر شب جمعه بعد از عشاء باشد امید فرزندی می رود که از ابدال باشد ان شاء الله.
  • ای علی! سفارش مرا نگاهدار چنانچه من از جبرئیل نگاه داشتم.


بدان که جماع کردن در فرج زن در وقتی که حائض باشد یا با خون نفاس باشد حرام است که از رسول الله صلّى الله علیه وآله روایت است فرزندی که از آن متولد شود مبتلا به خوره و پیسی گردد و از مابین ناف تا زانو از ایشان تمتع کردن مکروه است. و نیز بعد از پاک شدن از حیض و پیش از غسل کردن بعضی جماع را حرام می دانند، و احوط اجتناب است و نیز وطی دبر زن مکروه است و بعضی آن را حرام می دانند. در حدیثی منقول است که حضرت رسول صلّى الله علیه وآله نهی فرمود از جماع کردن زیر آسمان و بر سر راه که مردم تردد کنند و فرمود که هر که در میان راه جماع کند خدا و ملائکه او را لعنت کنند.
حضرت رسول صلّى الله علیه وآله فرمودند: از کلاغ سه خصلت را بیاموزید؛ اول جماع کردن پنهان را، دوم بامداد به طلب روزی رفتن را و سوم بسیار حذر کردن را.

  • در حدیث معتبر از حضرت رسول اکرم صلّى الله علیه وآله منقول است که چون مرد و زن جماع کنند عریان نشوند مانند دو خر، زیرا که اگر چنین کنند ملائکه از ایشان دور می شوند.
  • در حدیث معتبر دیگر منقول است که مکروه است جماع میان طلوع صبح تا طلوع آفتاب و از وقت فرو رفتن آفتاب تا برطرف شدن سرخی طرف مغرب.
  • علاوه بر توجه به زمان , توجه به جهات نیز در گاه مجامعت مورد اهمیت بسیاری در روایات قرار گرفته است از آن جمله فرموده اند : زن و مرد در حین مواقعه رو به قبله یا پشت به قبله نباشند. حکمتش نیز آن است که توجه به هر جهتی را خاصیتی است به حسب نسبت عِلوی , چنانچه فرموده اند: توجه به جانب قطب جنوب و ستارة سهیل به جهت سهولت ولادت بسیار مؤثر است و به تجربه معلوم شده که اکثر حیوانات عند التولید به آن جانب متوجه می شوند و نیز فرموده اند: توجه به قطب شمال و دیدن آن و بنات النعش , صحت و تقویت چشم را مفید است. از این نکتۀ علیا به سرّ در توجه به کعبه در هنگام صلوة برس که توجه مذکور موجب توجه نفس به عالم قدس می گردد . فافهم!
  • در روایت دیگر منقول است که اگر کسی انگشتری با او باشد که بر آن نام خدا نقش کرده باشد، جماع نکند.
  • در بحار (جلد 62 صفحۀ 322 ) روایتی است که امام فرمود : "من اراد الدخول الحمام للنورة فلیجتنب الجماع قبل ذلک باثنی عشر ساعۀ و هو یوم تمام" یعنی هر کسی که ارادة وارد شدن به حمام کرد تا نوره بمالد سزاوار است که قبل از آن تا 12 ساعت یعنی یک روز تمام از جماع کردن پرهیز نماید.
  • و نیز گویند: جماع کردن از پهلو باد لقوه می آورد و جماع در حمام موجب نزول آب سیاه چشم می شود.
  • در خزائن نراقی آمده که راه برو بعد از غذا خوردن ولو یک قدم و بخواب بعد از حمام کردن و لو یک لحظه و بول کن بعد از جماع و لو یک قطره.
  • اگر در حالت جماع زن بالا قرار گیرد بسیار بد است زیرا ممکن است ذَکَر و مثانه از فشارِ فواره کردنِ آب شهوت زخمی شوند و دور نیست که چیزی از طرف آلتِ زن به آلتِ مرد راه یابد.
  • کسی که نیاز به مستراح رفتن دارد و باید خود را از شرّ ادرار و مدفوع رهایی دهد، نباید قبل از تخلیه جماع کند.
  • در حال خسته شدن از ورزش یا هر حرکتی خسته کننده جماع خوب نیست.
  • در حالی که انسان با واکنش روانی روبرو است مثلاً ناراحت و یا عصبانی است جماع کردن خوب نیست.
  • انزالی که از ناحیۀ به زن چسبیدن یا بر پوست زن مالیدن حاصل آید نیز بی ضرر نیست.
  • جماع خوب و اصولی آن است که آرزوی جماع به نهایت برسد. یعنی زن و مرد زمانی جماع کنند که این میل در ایشان زیاد شده باشد نه این که از نگاه کردنِ به زن یا فکر و خیال جماع، خارش و سوزشی در آلت تناسلی مرد ایجاد شده و او را به جماع برانگیزاند، بلکه باید به گونه ای باشد که زیاد جمع شدنِ آبِ پشت بر انسان فشار آورده و او را به جماع کردن وادار کند.
  • وقتی که انسان بسیار سیر است و معده پر از غذا است جماع خوب نیست زیرا جماع در این حال مانع هضم شدن غذا می شود.
  • شیخ رئیس بوعلی سینا در قانون می فرماید: اگر کسی با شکم سیر و پر از غذا می خواهد جماع کند حداقل قبل از جماع مدتی حرکت کند که خوراک تا اندازه ای در معده جای گیر شود و به حالت شناور در نیاید، بعد از جماع کردن هم تا می تواند زود بخوابد و زیاد بخوابد.
  • همچنین کسی که گرسنه است و معده اش خالی از خوراک است باز نباید جماع کند که جماع به حالت گرسنگی بیشتر از جماع با شکم سیری زیان دارد زیرا جماع کردن با شکم گرسنه موجب از بین رفتن گرمای طبیعی بدن و گداختگی در تن و سبب دق می شود.
  • افضل اوقات جماع زمانی است که شخص هضم اول و دوم را پشت سر گذاشته و در اثنای هضم سوم است و آن هنگامی است که غذا در معده هضم شده و دارد از معده سرازیر می شود که حدوداً سه یا چهار ساعت بعد از تناول غذا می باشد.
  • همچنین جماع کردن پس از اسهال و قی نمودن ضرر دارد و باید از آن اجتناب کرد.
  • کسی که بدنش بسیار گرم است یا زیاد احساس سرما می کند نباید جماع کند.
  • به طور کلی بهترین وقت جماع آن است که شخص به تجربه دریابد که در چه فاصله ای از زمان اگر جماع داشته باشد احساس سبکی و استراحت می کند و هوسش جمع تر می شود آن مدت را به ذهن بسپارد و انجام جماع را بر حسب تجربۀ بدست آمده تنظیم کند چرا که افراط در جماع باعث بیماریهای بسیاری چون ضعف دماغ و عصب و رعشه و تشنج و ضعفِ قلب و ضعفِ بصر و ضعفِ کبد و ضعف معده می گردد.
  • جناب رسول الله صلّى الله علیه وآله می فرمایند: کراهت دارد این که مرد با زنش بیامیزد در حالی که قبل از آمیزش محتلم بوده باشد تا این که غسل کند از احتلامش، پس اگر بدون غسل آمیخت و بچه ای مجنون برای او آمد جز خود، شخص دیگری را ملامت نکند.
  • در روایت است که همبستر نشدن با همسر بیش از 4 روز کراهت دارد و بیش از 4 ماه، گناه محسوب می شود و طرفین باید استغفار نمایند.
  • از آنجا که مبداء و سرچشمۀ بیشتر اختلافات زن و مرد در منزل، ارضاء نشدنِ کاملِ یکی از طرفین و یا هر دو طرف است لذا زن و مرد باید سعی نمایند همواره بر تمایلات جنسی یکدیگر پاسخ مثبت داده و بر یکدیگر پشت نکنند. در روایات کثرت جماع مستحب شمرده شده و این عمل موجب محبت و الفت بیشتر بین زن و مرد می شود اما در عین حال باید توجه نمود که کثرت این عمل نباید به اندازه ای برسد که موجب ضعف قوای طرفین و یا عدم امتیاز ایشان از حیواناتی که صورت ملکۀ شهوت هستند گردد، حیواناتی چون خروس که صورت ملکۀ شهوت و شهوترانی می باشند.
  • در مکارم الاخلاق از حضرت امیرالمؤمنین علّیِ وصی علیه السلام روایت است که فرمود: خوابیدن برای زن حلال نیست تا زمانی که خود را بر همسرش عرضه کند، یعنی زن لباس خود را از تن در آورد و به بستر شوهر برود و به او بچسبد.
  • در فروع کافی از امام محمد باقر علیه السلام به نقل از رسول خدا صلّى الله علیه وآله آمده که امام صادق علیه السلام فرمود: زنی نزد پیامبر بزرگ اسلام صلّى الله علیه وآله آمد. حضرت به آن زن فرمود: گویا تو از تسویف دهندگانی؟! پرسید: تسویف دهنده کیست؟ پیامبر صلّى الله علیه وآله فرمود: زنی که شوهرش او را برای حاجتی صدا کند و او همچنان شوهر را سر بگرداند تا وقت بگذرد (برای جماع) که شوهر به خواب رود. چنین زنی را ملائکه لعنت کنند تا شوهر از خواب برآید.
  • و نیز در فروع کافی آمده که امام باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّى الله علیه وآله به زنان می فرمود: وقتی که همسرانتان می خواهند با شما نزدیکی کنند نماز خود را به درازا نکشید.
  • و نیز آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّى الله علیه وآله از مردی سؤال کرد آیا صبح روزه بودی؟ گفت نه! پرسید: آیا فقیری را اطعام کردی؟ گفت: نه! حضرت فرمود: پس برگرد با همسرت نزدیکی کن که برای او مثل صدقه دادن است.
  • در حلیه المتقین آمده است: زنی خدمت رسول اکرم صلّى الله علیه وآله آمد و شکایت کرد شوهرم به من نزدیکی نمی کند. حضرت فرمود: خود را خوشبو کن تا نزدیک تو بیاید. زن گفت: هیچ بویِ خوشی را نگذاشتم مگر آن که خود را به آن خوشبو کردم، اما باز هم از من دوری می کند. حضرت فرمود: اگر می دانست در آمدن به نزد تو چه ثواب هایی دارد از تو دوری نمی کرد، ثوابش همانند آن است که شمشیر کشیده و در راه خدا جهاد می کند پس چون با تو مجامعت کند گناهان از او بریزد، چنان که برگ از درخت می ریزد و چون غسل کند از گناهان خارج شود.
  • و در طب الائمه آمده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هر گاه کسی را دردی در بدن به هم رسید یا حرارت بر مزاجش غالب شد با همسر خویش جماع کند تا درد تسکین یابد.
  • و در طب الرضا آمده است که امام رضا علیه السلام فرمود: هر گاه گرسنه و تشنه شدی بخور و بنوش و اگر خوابت آمد بخواب و چون بول داشتی بول کن و هر گاه خواستی نزدیکی کنی پس انجام بده، به درستی که هر امری در همان وقت برای بدن بهتر و مفیدتر است.
  • و در فروع کافی آمده که امام صادق علیه السلام فرمود: چیزی نیست که ملائکه را حاضر کند مگر آن که مرد با حرص و ولع با همسر خویش بازی و خوش طبعی نماید.
  • و در خصال صدوق آمده که امیرالمؤمنین علّیِ وصی علیه السلام می فرماید: چون یکی از شما خواست با همسر خویش آمیزش کند از شتاب کردن در این کار پرهیز نماید که زنان نیز نیازهایی دارند.
  • و در فروع کافی آمده که رسول اکرم صلّى الله علیه وآله فرمودند: چون کسی می خواهد با زن خود جماع کند به روش پرندگان و مرغان به نزد او نرود بلکه در ابتدا با او بازی و خوش طبعی کند سپس جماع نماید.
  • بر همین اساس جناب سید نعمۀ الله جزائری در کتاب شیرین «زهرالربیع» روایتی از جناب امام  علی بن موسی الرضا علیهما السلام در آداب جماع نقل نموده و فرموده است:
  • و عنه علیه السلام الأمر قبل الوقاع بالمداعبۀ و التقبیل و تغمیز الثدیین لانّ ماء المرأة یخرج من ثدییها و شهوتها فی وجهها فالتّقبیل طلباً للشهوة، حتى ترید هى منک ما تریده أنت منها، و أما تغمیز الثدیین فطلباً لنزول مائها حتى یتخلّق الولد من المائین لانّ البنت اذا تخلّقت من ماء الرجل وحدة تکون سلیطۀ تشبه الرّجال بالاوصاف و قلّۀ الحیاء و کان العرب اذا أرادوا تشبه الاولاد بهم عمدوا الى مواقعۀ النساء وقت الرّحیل لکثرة مشاغل نسائهم فلا یردن ذلک الامر و الرّجال تشتهیه فیکون الولد یشبه أباه.
  • یعنی از امام هشتم روایت است که قبل از جماع، بازی و خوش طبعی کردن با زن و نیز بوسیدن و مالیدن پستانهای او مستحب است چرا که بدین وسیله آب زن از پستانهای زن خارج شده و شهوت در صورتش آشکار و نمایان می شود پس بوسیدن به جهت طلب شهوت نمودن است یعنی تا زن اراده کند از مرد آنچه را که مرد از او اراده کرده است. و اما مالیدن پستان به جهت طلب نازل شدن آب زن است تا بدین طریق فرزند از آب زن و مرد متولّد شود زیرا زمانیکه دختر فقط از آب مرد متولّد می شود سلیطه بار آمده و در اوصاف شباهت به مردان پیدا کرده و کم حیاء می شود. و عرب بر این رسم بود که زمانی که اراده می کرد فرزندانشان شبیه ایشان شود عمداً جماع با زنان را به وقت کوچ کردن قرار می داد چرا که در این زمان زنان مشغلۀ بسیاری داشته و لذا ارادة مواقعه نمی نمودند و فقط مردان به جماع اشتها داشتند، پس فرزند شبیه پدرش می شد.


در آخر مطلبی را خدمت زوجهای جوان تقدیم می داریم:

  • و آن این که اگر اعمال زناشویی ایشان ثمره ای نداد و منجر به حاملگی و تولد فرزند نشد ناامید نشوند و خود را به دست پزشکانی که با تجویز قرص و کپسول و آمپول در پی معالجه اند و ادعا می کنند با خوردن این قرصهای شیمیایی جماع نتیجه داده و زن حامله می شود نسپارند، زیرا این مواد شیمیایی نه تنها کار را درست نمی کنند بلکه این صنع الهی اعنی زهدان زن را نابود می کنند و زنی را که چه بسا ممکن بود بعدها به روال عادی حامله شود، عقیم کنند. زیرا بسیاری از فرجها به گونه ای است که سالیانی پس از ازدواج و همبستری زن و مرد نتیجه داده و منجر به حاملگی می شود و حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت زکریای نبی علیه السلام دو نمونۀ خوب و کاملی برای اثبات این مدعا هستند که هر دو بزرگوار در سنین پیری صاحب فرزند شدند.
  • هیچ زن و مردی به طور طبیعی عقیم نیستند مگر این که حاوی یکی از این دو نشانه باشند؛ یکی آن که زن عادت ماهانه نشود و دیگر این که عانۀ زن و مرد بی مو باشد. فقط در این دو صورت زن یا مرد عقیم می شوند و راهی برای بچه دار شدن آنها نمی ماند و غیر از این دو دسته، هر زن و مردی ممکن است حتی پس از گذشتن سالها از ابتدای ازدواجشان بچه دار شوند.
  • البته شیخ رئیس بوعلی سینا در قانون احتمال بچه دار شدن 4 دسته را ضعیف می شمرد؛ اولین دسته افراد مست هستند که معمولاً آب پشتِ مستان کمتر بچه می آورد. دوم پیرانی که بسیار سالخورده اند. سوم کسانی که در جماع زیاده روی می کنند. چهارم کسانی که ذَکَرشان بیش از حد معمولی دراز است زیرا در این حالت، مسافت راهی که آب پشت طی می کند دورتر می شود و در این مسافت زیاد سرد می شود و از حرارت طبیعی اش کاسته می شود به طوری که تا به زهدان در می آید بیشتر بهره رسانی اش را از دست داده، از این رو اکثراً جماعِ این دسته مثمر ثمر نیست و بچه نمی آورد.
  • فقط باید توجه داشت که برای انعقاد نطفه و حصول فرزند باید مدتی از دخول کردن و همبستریِ با زن پرهیز نمود تا در این مدت رحم زن کاملاً تشنه نطفه مرد گردد و در وقت دخول و انزال، آن را کاملاً به خود جذب نماید. زیرا در بسیاری از مواردی که نکاح حقیقی اعنی همبستری زن و مرد نتیجه نمی دهد و منجر به حاملگی نمی شود بدین خاطر است که دخولِ زیاد و پشت سر هم صورت می گیرد.
  • تکرّر این عمل باعث شده که رحم گشاد شده و میل آنچنانی به قبول نطفۀ مرد نداشته باشد لذا برای نتیجه گیری از این عمل، نیکو است که مثلاً چند روز قبل از عادت ماهانۀ زن، این عمل ترک شود تا هنگامی که زن از خون پاک شود و بعد از پاک شدن بهترین وقت است برای دخول و انعقاد نطفه، تا جایی که فرزندانی که در چنین ایامی متولد می شوند نسبت به دیگر افراد از نشاط و طراوت خاصی برخوردار هستند.

و نیز توجه به این نکات در امر بچه دار شدن مهم به نظر می رسد:

  • 1- از عزیزان دختران و مادران عزیز استدعا می شود که از خوردن سبزی اَمزِنا (گشنیز) و سبزی شاهی (ترتیزک) به شدت خودداری کنند.
  • 2- از خوردن آبی که یخ در آن محلول می شود خودداری نمایند و وقتی باردار شدند هرگز از یخ خوردن برخوردار نباشند که بچه ها را فلج می کند و منجر به سزارِین می گردد.
  • 3- از خوردن ترشی نارنج خودداری نمایند.
  • 4- زنانی که سقط جنین دارند علاوه از مراعات موارد فوق از تکرر جماع با شوهر نیز پرهیز کنند و اطلاع دهند تا با دستوری خصوصی از سقط جنین جلوگیری شود.
  • 5- زنان باردار در طول بارداری سورة مبارکۀ یوسف و سورة مبارکۀ مریم را تلاوت کنند.
  • 6- اموری که در نقل و روایات منقوله مطرح شد را جدی بگیرند و برای بچه دار شدن حتماً مراعات کنند و اگر در غیر بچه داری، نیاز به لقاح پیدا کردند مردها می توانند نطفه را در بیرون رحم بریزند و عمل لقاح در اوقات نامناسب انجام دهند که بهترین راه جلوگیری از بچه دار شدن، منی را در بیرون رحم ریختن است نه قرص خوردن و عمل عقیم کردن مرد یا زن، زیرا عقیم کردن مرد یا زن حرام می باشد.
  • 7- از تقلیل فرزند پرهیز کنید یعنی دختران جوانی که تازه ازدواج می کنند حتماً چند تا بچه دار شوند که تقلیل نسل شیعه ظلم عظیم به پیامبر و آل پیامبرعلیهم السلام است به خصوص عزیزانی که سید هستند در صورت امکان بچه ها را زیاد کنند که نسل فاطمۀ زهرا سلام الله علیها فراوان گردد و شعار فرزند کمتر، آسایش بیشتر را یک ظلم آشکار به اهل بیت علیهم السلام بدانند مگر جایی که زنان نتوانند بچه دار شوند از روی عذر جسمی یا روحی.
  • 8- از خوردن قرص و کپسول خودداری کنند و حتی المقدور تن به سزارین در حین زایمان ندهند که به امر الهی فرزند وقتی زمان تولد آن فرا برسد درد زایمان می گیرد و این درد به نفع کودک و به خصوص مادر است و برکات جسمی و روحی آن فراوان است که پی بردن به همه اسرار آن از عهدة عقل عادی بشر بیرون است.
  • 9- زنان و مردانی که رحم یا نطفۀ ضعیفی دارند برای تقویت آن سبزی تَره زیاد بخورند و نیز پیاز مصرف نمایند و سبزی تره برای تقویت اعصاب کل بدن به خصوص اعصاب رحم زن بسیار مناسب است.
  • 10- بعد از هر مواقعه زن و مرد برای پاک کردن عورت خود از یک پارچه استفاده نکنند بلکه هر یک پارچه ای جداگانه مصرف نمایند که یک پارچه موجب دشمنی بین زن و مرد می شود و شاید بسیاری از اختلافات زن و شوهرها زیر سر همین نکته باشد که بدان توجه ندارند.
  • 11- بعد از هر مواقعه ای زن حداقل تا دو ساعت عورت خود را نشوید (و مردها هم همین طور باشند) تا رحم زن تازه بماند.
  • 12- هر مریضی و نقص خلقت که در فرزندان پدید می آید از پدر و مادر است که به قوانین طبیعت و الهی توجه ندارند و بعد می گویند که فلان فرزند را خدا این گونه ناقص کرد در حالی که نمی دانند که همه خوبیها مال اوست و هیچ شرّی به او برنمی گردد « و الخیر بیدیک و الشّرُ لیس الیک » و این ما و شما هستیم که با مراعات نکردن قوانین الهی و قوانین مجعولۀ در خلقت این گرفتاریها را به بار می آوریم سپس آن را به گردن خدا و عالم می اندازیم در حالی که او خودش را در خصوص خلقت انسان به ( احسن الخالقین) ستوده است. پس شرّ از ما هست و همه خیر مال اوست و از نکو جز نکوئی ناید.
  • 13- با توجه به اصل قبل که همه خیر از اوست و شرّ از ماست توجه به آیۀ مبارکۀ ( نِساؤُکُم حرْثٌ لَکُم) اَمر ضروری است و مردها باید توجه کنند که زنان کشتزارند و خداوند این زمین کشاورزی را به آنها داده تا طبق قوانین و مقررات در آن کِشت کنند و نتایج حاصل از آن را فرزندان سالم و متدین و موحد قرار دهند. همان گونه که یک کشاورز زمین کشاورزی را بی حساب و کتاب کِشت نمی کند و همه ضوابط زمانی و مکانی و دهها شرایط دیگر را در نظر می گیرد، در این زمین زراعی یعنی کارخانه رحم زن هم باید زحمت بکشد و در آن به قوانین طبیعی و الهی کِشت کند تا فرزندان نیکو بدست آورد.
  • 14- در امور ازدواج و نکاح و لقاح باید فرمایش معصومین علیهم السلام را ملاک قرار دهیم زیرا که استنباط تشریعیات از دل تکوینیات از خصائص انسان کامل و صاحبان نفوس مکتفی معصومین علیهم السلام است لذا در روایات منقوله می بینید که به چه لطایفی اشاره فرمودند که عقل ما از فهم اسرار آن عاجز و ناتوان است. مثلاً بشر از کجا می خواست بفهمد که اگر مردی نطفه را از عقب و پشت وارد رحم زن کند بچه لوچ می شود. یا اگر زن و مرد بعد از لقاح برای پاک کرد عورت خود از یک پارچه استفاده نمایند، موجب دشمنی و اختلاف بین آنها می شود و هزاران احکام تشریعی دیگر که از دل تکوینیات بیان نمودند که ما را یارای فهم اسرار آنها نیست پس باید میزان را حرف و کلام معصوم قرار داد.
  • 15- از همه مردها و زنها استدعا می شود که به قانون طبیعت تن در دهند و اینقدر با صنعت از طبیعت فاصله نگیرند زیرا صنعت از فهم قاصر بشری سرچشمه می گیرد ولی طبیعت از علم ذاتی غیبی و احدی ذات لم یزلی برمی خیزد لذا به تعبیر مولی و سرورم حضرت علامه عصر و معلّم دوران حسن زاده آملی روحی فداه به طبیعیات و قوانین الهی رو آورید و بِدان تن در بدهید، همه این نقائص رفع می شود. حقاً که چنین است و پدر و مادرها با فاصله گرفتن از طبیعیات این همه گرفتاریها را پدید آوردند و آنگاه به گردن خدا می اندازند مثلاً بچه را با بدی خود لوچ بار می آورند بعد می گویند خدا کرده است در حالی که فرق بین ایجاد و اِسناد را نمی دانند و نیز نمی دانند که خدای احسن الخالقین و خدایِ خیرِ محض هرگز شرّ نمی دهد و نباید با دست خود شرّ درست کرد.
  • 16- از روحانیون عزیز که مبلغین دین مردمند استدعا می شود که در امور غذایی و طب و ازدواج و امور علمی و روایی آن درست بررسی نمایند و در منابر آنها را برای مردم بیان کنند که مساجد و حسینیه ها کلاس اکابر است و در این کلاسها مردم باید خوب ساخته شوند و بسیاری از گرفتاریهای مردم بر اساس ندانستن آنها است و این هم زیر سر منبری های حرف نشنیده خوب تحصیل نکرده است که به صرف چند جمله موعظه اکتفا می کنند در حالی که منبرها باید از لطایف علمی و دقایق دینی برخوردار باشد.

https://telegram.me/naslpak

برگرفته از ghasedoon.blog.ir

ادامه مطلب
علی کارگر

سخن نیکو و حکیمانه از امام صادق آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین)

امام صادق(ع) پرسش‌های زیر را از طبیب هندی پرسیدند: 

چرا جمجمة سر چند قطعه است؟ 

چرا موی سر بالای آن است؟ 

چرا پیشانی مو ندارد؟ 

چرا در پیشانی، خطوط و چین وجود دارد؟ 

چرا ابرو بالای چشم است؟ 

چرا دو چشم، مانند بادام است؟ 

چرا بینی میان چشم‌هاست؟ 

چرا سوراخ بینی در زیر آن است؟ 

چرا لب و سبیل بالای دهان است؟ 

چرا مردان ریش دارند؟ 

چرا دندان پیشین، تیزتر و دندان آسیاب، پهن و دندان بادام شکن، بلند است؟ 

چرا کف دست‌ها مو ندارد؟ 

چرا ناخن و مو جان ندارند؟ 

چرا قلب مانند صنوبر است؟ 

چرا شُش دو تکّه است و در جای خود حرکت می‌کند؟ 

چرا کبد (جگر) خمیده است؟ 

چرا دو زانو به طرف پشت خم و تا می‌گردند؟

چرا گام‌های پا میان تهی است؟ 

طبیب هندی در پاسخ به تمامی پرسش‌های بالا گفت: نمی‌دانم.

امام فرمود: من علّت اینها را می‌دانم. طبیب گفت: بیان کن.


امام فرمود: 

✅ جمجمه به دلیل اینکه میان تهی است، از چند قطعه، آفریده شده است و اگر قطعه قطعه نبود، ویران می‌شد، بنابراین چون چند قطعه است، دیرتر می‌شکند. 


✅ مو در قسمت بالای سر است، چون از ریشة آن روغن به مغز می‌رسد و از سر موها که سوراخ است، بخارها بیرون می‌رود و سرما و گرمایی که به مغز وارد می‌شود، دفع می‌شود.


✅ پیشانی مو ندارد، برای آنکه روشنایی به چشم برسد. 


✅ خطّ و چین پیشانی نیز عرقی را که از سر می‌ریزد، نگه می‌دارد تا وارد چشم‌ها نشود و انسان بتواند آن را پاک کند، مانند رودخانه‌ها که آب‌های روی زمین را نگهداری می‌کنند. 


✅ ابروها بالای دو چشم قرار دارند تا نور به اندازة کافی به آنها برسد. ای طبیب، نمی‌بینی وقتی شدّت نور زیاد است، دست خود را بالای چشم‌ها می‌گیری تا روشنی به مقدار کافی به چشم‌هایت برسد و از زیادی آن پیشگیری کند؟!


✅ بینی بین دو چشم قرار دارد تا روشنایی را بین آنها به طور مساوی تقسیم کند. 


✅ چشم‌ها شکل بادام هستند تا میل دوا در آن فرو برود و بیرون آید. اگر چشم چهار گوش یا گرد بود، میل در آن به درستی وارد نمی‌شد و دوا به همه جای آن نمی‌رسید و بیماری چشم درمان نمی‌شد. 


✅ خداوند سوارخ بینی را در زیر آن آفرید تا فضولات مغز از آن پایین بیاید و بو از آن بالا رود. اگر سوراخ بینی در بالا بود، نه فضولات از آن پایین می‌آمد و نه بوی چیزی را در می‌یافت. 


✅ سبیل و لب را بالای دهان آفرید، تا فضولاتی را که از مغز پایین می‌آید، نگه دارد و خوراک و آشامیدنی به آن آلوده نگردد و آدمی بتواند آنها را از آلودگی پاک کند. 


✅ برای مردان محاسن (ریش) را آفرید تا نیازی به پوشاندن سر نداشته باشند و مرد و زن از یکدیگر مشخّص شوند.


✅ دندان‌های پیشین را تیز آفرید تا گزیدن آسان گردد و دندان‌های آسیاب را برای خرد کردن غذا پهن آفرید، و دندان نیش را بلند آفرید تا دندان‌های آسیاب را مانند ستونی که در بنا به کار می‌رود، استوار کند. 


✅ دو کف دست را بی‌مو آفرید تا لمس کردن با آنها صورت گیرد. اگر کف دست مو داشت، وقتی انسان به چیزی دست می‌کشید به خوبی آن را حس نمی‌کرد. 


✅ مو و ناخن را بی جان آفرید، چون بلند شدن آنها زشت و کوتاه کردن آنها زیباست. اگر جان داشتند، بریدن آنها همراه با درد زیادی بود.


✅ قلب را مانند صنوبر ساخت، چون وارونه است. سر آن را باریک قرار داد تا در ریه‌ها در آید و از باد زدن، ریه خنک شود. 


✅ کبد را خمیده آفرید تا شکم را سنگین کند و آن را فشار دهد تا بخارهای آن بیرون رود. 


✅ خم شدن زانو را به طرف عقب قرار داد تا انسان به جهت پیش روی خود راه رود و به همین علّت حرکات وی میانه است و اگر چنین نبود، در راه رفتن می‌افتاد. 


✅ پا را از سمت زیر و دو سوی آن، میان باریک ساخت، برای آنکه اگر همة پا بر روی زمین قرار می‌گرفت، مانند سنگ آسیاب سنگین می‌شد. سنگ آسیاب چون بر سر گردی خود باشد، کودکی آن را بر می‌گرداند و هر گاه بر روی زمین بیفتد، مردی قوی به سختی می‌تواند آن را بلند کند.»


آن طبیب هندی گفت: اینها را از کجا آموخته‌ای؟ امام(ع) فرمود: «از پدرانم و ایشان از پیامبر(ص) و او از جبرئیل، امین وحی و او از پروردگار که مصالح همة اجسام را می‌داند.» طبیب هندى که چنین شخصیت علمى را در عمرش ندیده بود، به فکر فرو رفت. آنگاه در حالى که محو تماشاى سیماى امام بود، چنین لب به سخن گشود:


- تصدیق مى کنم و شهادت مى دهم که جز خداى یگانه، خدایى نیست و محمد(ص) فرستاده اوست. به خدا سوگند، تاکنون کسى را در طب، عالم تر از تو ندیده ام... 

اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم

شهادتش تسلیت باد

📚منبع: طب الصادق، تحقیق علامه عسکرى، ص 21، به نقل از بحارالانوار، ج 14، ص 478

ادامه مطلب
علی کارگر

اشهد ان سیدتنا فاطمه الزهرا عصمه الله الکبری حجه الله علی الحجج برگرفته شده از apkbook.blog.ir

شهادت به حضرت فاطمه

ادامه مطلب
علی کارگر

کلمه 810از هزار یک کلمه جلد7اثر علامه حسن زاده آملی

کلمه 810


فى نهج مولانا سیّد الأوصیاء الإمام أمیرالمؤمنین على علیه السلام: یهلک فىّ رجلان:

محبّ مطر و باهت مفتر.

هذا مثل قوله علیه السلام:

یهلک فىّ رجلان: محبّ غال و مبغض قال.

اقول: قوله علیه السلام مطرٍ، هو من الإطراء أصله من الطراوة؛ و الإطراء مجاوزة الحدّ فى المدح، یقال أطرى‏ فلاناً إذا أحسن الثناء علیه و بالغ فى مدحه؛ و فى الحدیث بئس العبد یکون ذاوجهین و ذالسانین یطری أخاه شاهداً و یأکله غائباً. أقول یأکله غائباً، إشارة إلى قوله تعالى‏ فى سورة الحجرات: «وَلا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ».

ادامه مطلب
علی کارگر

کلمه 776از هزار یک کلمه جلد7اثر علامه حسن زاده آملی

کلمه 776


این کلمه علیا رساله‏اى بسیار گران‏قدر در عمل به «ربع مجیّب» است؛ ربع مجیّب‏

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 137

مانند اسطرلاب از آلات رصدى هیوى و غیر آن است که بسیارى از مسائل و مطالب هیوى و ریاضى از آن تحصیل و استنباط مى‏شود.

آلت ربع مجیّبى که در تصرّف و تملّک راقم سطور، حسن حسن‏زاده آملى است صنعت ساخته و پرداخته ید قدرت استاد عزیزم معلّم ثالث حضرت آیة اللَّه العظمى جناب حاج میرزا ابوالحسن شعرانى (رفع اللَّه درجاته و جزاه اللَّه عنّا أفضل جزاء المعلّمین) است.

بعد از آن که این تلمیذ دعا گویش دررشته‏هاى ریاضى عمل به اصطراب را از آن بزرگوار فرا گرفته است فرمود حالا نوبت درس و بحث و آشنایى با ربع مجیّب است که به خوبى در محضر مبارک عرشى آن معلّم یگانه عصر در عمل به اسطرلاب و ربع مجیّب مثل استخراج مسائل هیوى از مجسطى بطلیموس و زیج بهادرى و غیرهما از کتب فنّ فرا گرفته‏ام؛ چنان که در شماره «ز» نکته 667 کتاب هزار و یک نکته‏ام بدان اشارتى نموده‏ام.

رساله یاد شده تاکنون به طبع نرسیده است، و اکنون به حلیت طبع متحلّى شده است، که یک کلمه از کتاب هزار و یک کلمه راقم شده است و صورت آن این است:

بسم الله الرّحمن الرّحیم‏

الحمد للَّه ربّ العالمین والصلاة و السلام على اشرف المرسلین سیّدنا محمّد، و على آله و صحبه اجمعین.

و بعد فیقول الفانى خلیفة بن حمد النبهانى: هذه رسالة فى العمل بالرّبع المجیّب اختصرتها من رسالتى المسمّاة ب الوسیلة المرعیّة لمعرفة الأوقات الشرعیة و سمّیتها:

ثمرات الوسیلة لمن أراد الفضیلة مشتملة على مقدّمة و تسعة عشر باباً و خاتمة.

المقدّمة

فى معرفة رسوم الربع، و هو ربع دائرة یحیط به قوس الارتفاع مقسوم تسعین‏

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 138

قسماً، و خطّان من طرفیه یلتقیان على نقطة هى المرکز، فالأیمن منها جیب التمام، و الخطوط النازلة منه هى الجیوب المنکوسة، والأیسر الستّینى، والنازلة منه هى الجیوب المبسوطة، و دائرة المیل هى الآخذة من أربعة و عشرین من جیب التمام إلى مثله من الستّینى، و قوس العصر من تحتها، و عدد قوس الارتفاع من الیمین طرداً و من الیسار عکساً، و أخذ الارتفاع و اکثر الأعمال منه و من المبسوطة، و عدد الجیوب طرداً من المرکز و عکساً من القوس، و الخیط معلوم و المرى والشاقول معقودان فیه؛ والهدفتان العلیا ما تلى المرکز و السفلى‏ ما تلى القوس؛ و دائرتا التجییب الأولى‏ یوترها الستّینى، والثانیة یوترها جیب التمام؛ و إذا أطلق الجیب أو الظلّ فالمراد به المبسوط منهما؛ و إذا أطلق عدد من القوس أو من الجیب فالمراد به المستوى؛ و إذا قیل علِّم فالتعلیم بالمرى على الجیب؛ و إذا قیل حرّک أو انقل فالتحریک و النقل للخیط، و إذا ذکر عدد فالمراد به ما یتمّمه تسعون؛ و اذا قیل انزل الى الخیط و لم تلقه فانزل بجزء من المنزول منه تجد جزء المنزول به؛ و إذا قیل اطرح عدداً من عدد أقلّ منه فزد على المطروح منه دوراً و کمل العمل، أو قیل اجمع فجمعت و زاد المجتمع على دور فالزائد هو المطلوب.

الباب الأوّل فى أخذ الارتفاع‏

الارتفاع هو بعد مرکز الشمس عن دائرة أفق البلد فى الجهة التى هى فیها؛ و طریقه أن تمسک الربع بیدیک، أو تضعه على کرسى و هو أمکن لعدم الحرکة، و تقابل الشمس بحرفه الخالى عن الهدف و تجعل الخیط مماسّاً للقوس و تمیله یمیناً أو شمالًا حتى تستر الهدفة السفلى‏ بظلّ العلیا، أو ینفذ الضوء من ثقب العلیا إلى ثقب السفلى‏ إن کان فما حازاه الخیط من جهة الخالى عن الهدف فهو الارتفاع. و أمّا مالا شعاع له کالنجم والشجر والجدار فتأخذ الربع بیدک و تجعل الهدفة السفلى‏ نحو بصرک و الهدفة العلیا نحو المرتفع و ترقبه کالصیّاد حتى یصیر الرأس المرتفع و

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 139

الهدفتین على خط واحد فما حازاه الخیط حینئذ فهو الارتفاع؛ و أما الانخفاض فعکسه.

الباب الثانى فى جیب القوس و عکسه‏

الجیب خطّ یخرج من طرف القوس عموداً على القطر الخارج من الطرف الآخر، و کلّ قوس تفرض یخرج من طرفها جیبان مبسوط و منکوس، فإذا دخلت بعدد معلوم من درج القوس إلى السّتّینى وجدت جیبه المبسوط لتلک القوس، أوالى جیب التمام وجدت جیبه المنکوس، و إذا دخلت بعدد جیب معلوم من السّتینى أو من جیب التمام إلى القوس وجدت قوس ذلک الجیب. و أما السهم فهو جیب قوس بعدد معکوس فیهما فثلاثون من معکوس القوس سهمها ثمانیة من معکوس الجیب.

الباب الثالث فى الظلّ من الارتفاع و عکسه‏

ضع الخیط على قدر ارتفاع المطلوب ظلّه، و انزل من الستّین فى الجیوب المبسوطة بقدر القامة المطلوبة إلى الخیط و ارجع من محلّ التقاطع فى المنکوسة إلى جیب التمام تجد من عده المستوى ظلّ ذلک الارتفاع فان نزلت بالقامة و لم تلق الخیط فانزل بجزء منها یمکن التقاطع به إلى الخیط و ارجع منه إلى جیب التمام و اضرب ما وجدته فى مخرج الجزء المنزل به فالحاصل هو الظلّ المبسوط، و إذا أردت الارتفاع من الظلّ فادخل بعدد الظلّ المعلوم من جیب التمام و بالقامة من الستینى و عند التقاطع ضع الخیط فما حازه من اوّل القوس هو الارتفاع المطلوب من الظلّ المبسوط؛ و أمّا الظلّ المنکوس فأعماله بالعکس.

«تنبیه» ترتیب البروج فى قوس الارتفاع من أوله طرداً لثلاثة: للحمل و الثور و الجوزاء؛ وعکساً لثلاثة: للسرطان و الأسد و السنبلة فهذه شمالیة؛ و کذلک طرداً

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 140

لثلاثة: للمیزان و العقرب و القوس؛ و عکساً لثلاثة: للجدى و الدلو و الحوت و هذه جنوبیّة، و لکلّ واحد منهما ثلاثون درجة.

واعلم أن مفتاح هذه الأعمال و أساسها هو معرفة برج الشمس و کم درجة قطعت منه و لو تقریباً. و قد وضعت طریقة سهلة تقریبیّة کافیة لهذا العمل (وهى) أن تطرح من سنى الهجرة 1315 سنة و تنظر ما بقى من السنین التامّه و تطرح لکلّ سنة منه أحد عشر یوماً من أیّام السنة الناقصة إن مضت منهما (کذا، والصواب: إن مضت منها) أیام تف (کذا، والصواب: تفى) بذلک المطروح و إلا فابسط سنة أیاماً وضمّ لها الأیام الماضیة من السنة الناقصة و اطرح ذلک من المجموع و ما بقى بعد الطرح من الأیام فابدأ من برج الجوزاء وأعط منه لکلّ برج شمالى أحداً و ثلاثین یوماً إلّاالجوزاء فاثنین و ثلاثین؛ ولکلّ برج جنوبى ثلاثین یوماً إلّاالقوس و الجدى فتسعة و عشرین، و حیث انتهى العدد فالشمس تلى تلک الدرجة من البرج المنتهى فیه العدد؛ و یستمرّ العمل بذلک إلى سنة 1338 فإذا بلغ التاریخ ذلک فیمکن اختصار العمل فیکون الطرح من سنی الهجرة 1337 سنة، و تنظر مابقى من السنین التامّة و تفعل به ما تقدّم، ولکن فى اعطاء البروج حقّها یکون الابتداء من برج المیزان و یستمرّ العمل بذلک الى سنة 1355، فإذا بلغ التاریخ ذلک فیمکن اختصار العمل ایضاً فیکون الطرح من سنی الهجرة 1354 و تنظر ما بقى من السنین التامّة و تفعل به ما تقدم، ولکن فى إعطاء البروج حقّها یکون البدء من برج الحمل.

مثال لما تقدّم ذکره فى سنة 1326: نرید أن نعرف درجة الشمس فى أول یوم من رجب فى أى برج هى و کم مضى منه؟ فنطرح من سنی الهجرة 1315 فالباقى عشر سنین تامّة و الماضى من الناقصة ستة أشهر بمائة و سبعة و سبعین یوماً، أسقطنا منها للسنین التامّة مأة و عشرة، الباقى سبعة و ستّون أعطینا منها للجوزاء و للسرطان ثلاثاً و ستّین یوماً، الباقى أربعة هى الماضیة من برج الأسد فیکون أول رجب خامس الأسد، و اللَّه أعلم.

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 141

فائدة لمعرفة أوائل السنین والشهور من الأسبوع‏

إذا أردت ذلک فاطرح سنین الهجرة بالسنة المطلوبة ثمانیة ثمانیة إلى أن یبقى ثمانیة فأقلّ، فمربها على حروف السنة و هى (ب و د ا ه ج ر د)، و حیث انتهى العدد عند حرف فهو أول تلک السنة، اجمعه مع رقم أىّ شهر شئت و ادخل بالمجموع فی عدد أیّام الأسبوع إن لم یزد على سبعة فإن زاد فادخل بالزائد تجد أوّل الشهر المطلوب.

محرّم صفر ربیع ربیع جمادى جمادى رجب شعبان‏

42165327

رمضان شوّال قعدة حجة

3175

احداثنین ثلاثاء اربعاء خمیس جمعه سبت‏

7654321

الباب الرابع فى المیل و الغایة

المیل هو بُعد الشمس عن دائرة معدّل النّهار شمالًا أو جنوباً.

ضع الخیط على السّتّینى، و علّم على (الد) ثم انقل الخیط إلى درجة الشمس من البرج، و انزل من المری او من تقاطع الخیط مع دائرة المیل فى الجیوب المبسوطة إلى القوس تجد من أوله المیل اجمعه مع تمام العرض إن اتّفقا جهةً، و خذ الفضل إن اختلفا فما حصل أو بقى فهو الغایة. و هى مخالفة للعرض فى الجهة ما لم یزد المجتمع فى صورة الجمع على (ص) فإن زاد فتمام الزائد هو الغایة و تکون حینئذٍ موافقة للعرض فى الجهة. و إن شئت فاجمع المیل و العرض إن اختلفا، و خذ الفضل إن اتّفقا فتمام ما حصل أو بقى هو الغایة.

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 142

«تنبیه»: إن عدم العرض فالغایة تمام المیل، أو عدم المیل فالغایة تمام العرض، أو عدما فالغایة (ص).

الباب الخامس فى عرض البلد

و هو بُعدها عن خطّ الاستواء: اعرف الغایة بالرصد بأن تأخذ الارتفاع قُبَیْلَ الزوال مرة بعد أخرى‏ حتى تنتهى الزیادة فى الارتفاع و ذاک هو الغایة فإذا بلغت (ص) فلا ظلّ و لاجهة لها، والعرض بقدر المیل فى جهته إن وجد و إلّافلاعرض؛ و إن کانت أقل من (ص) فاستقبل المشرق وانظر الى ظلّک فإن کان عن یمینک فالغایة جنوبیّة- و إن کان عن یسارک فشمالیة ظَ- فاعرف تمامها فهو عرض البلد إن لم یکن میل فإن وجد میل فزده على تمامها إن اختلفا جهةً، و خذ الفضل ان اتّفقا فالحاصل هو عرض البلد.

الباب السادس فى بُعد القطر و الأصل المطلق‏

أمّا الأول فشرطه وجود میل و عرض و إلّافلا بعد و هو ارتفاع قطر مدار الشمس عن دائرة الأفق فى المیل الموافق، و انحطاطه عنها فى المخالف؛ ضع الخیط على الستّینى و علّم على جیب العرض ثم انقل الخیط إلى المیل تجد المرى على بعد القطر من المبسوطة، أو اعکس فعلّم على جیب المیل و انقل الى العرض تجده من المبسوطة و هو بقدر نصف الفضل بین جیبى غایة الجزء ونظیره.

و أما الثانى و هو الأصل المطلق و یسمّى الحقیقى فهو خط مستقیم یخرج من موضع غایة الجزء فى سطح دائرة نصف النهار عموداً على خط یوازى خطّ نصف النهار. ضع الخیط على الستّینى و علّم على جیب تمام العرض ثمّ انقل الخیط إلى تمام المیل فما حازه المرى من المبسوطة هو الأصل المطلق؛ أو اعکس فعلم على جیب تمام المیل و انقل إلى‏ تمام العرض تجده من المبسوطة و هو بقدر نصف مجموع غایة الجزء ونظیره.

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 143

و إن شئت فضع الخیط على عرض البلد و علّم بأحد المریین على دائرة التجییب الأولى‏، و بالمرى الآخر على الثانیة ثم انقل الخیط إلى تجد المرى الأول واقعاً على بعد القطر من الجیوب المبسوطة، و المرى الثانى على الأصل المطلق من الجیوب المنکوسة.

تنبیه: إن فقد المیل والعرض فالأصل المطلق ستّون، و إن وجد أحدهما فالأصل بقدر جیب الغایة.

الباب السابع فى نصف الفضلة و یقال نصف التعدیل هو قوس من مدار الشمس فیما بین قطر مدارها و الأفق‏

ضع الخیط على السّتّینى و علم على الأصل المطلق ثمّ حرِّک الخیط حتى یقع المرى على بعد القطر من المبسوطة فما حازه الخیط من اوّل درج القوس هو نصف الفضلة زده على «ص» یحصل نصف قوس النهار فی المیل الموافق، وانقصه من «ص» یبق نصف قوس اللیل، و اعکسه فى المیل المخالف فزده على «ص» یحصل نصف قوس اللیل، وانقصه من «ص» یبق نصف قوس النهار حوله إلى الساعات والدقائق فاجعل کلّ خمسة عشر درجة ساعة و کلّ درجة أربع دقائق وزد على الحاصل نحو ثلاث دقائق لاختلاف المنظر، و دقیقة لنصف قطر الشمس یحصل نصف قوس النهار المرئى الشرعی، اطرحه من اثنى عشر ساعة تبق ساعات نصف قوس اللیل و هى وقت الظهر دائماً، ضعفه یحصل طلوع الشمس، اطرحه من اربعة وعشرین ساعة یبق قوس النهار کاملًا.

ال‏باب الثامن فى الأصل المعدّل و الدّائر و فضله‏

الدائر هو ما بین مرکز الشمس و مطلعها من الأفق، و فضل الدائر هو ما بین الشمس و الغایة سواء کان الارتفاع شرقیاً أو غربیاً.

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 144

خذ الارتفاع فى أیّ وقت شئت قبل الزوال أو بعده، و زد على جیبه بعد القطر فى المیل المخالف، وخذ الفضل فى الموافق فالحاصل هو الأصل المعدّل، فإن لم یوجد البعد فجیب الارتفاع هو الأصل المعدّل، فإن لم یوجد البعد فجیب الارتفاع هو الأصل المعدّل فضع الخیط على الستّینى و علّم على الأصل المطلق ثمّ حرّک الخیط حتى یقع المرى على الأصل المعدّل من المبسوطة فما حازه الخیط من آخر القوس هو فضل الدائر و هو الباقى إلى الزوال إن کنت قبله، و الماضى من الزوال إن کنت بعده، و ما حازه من اول القوس زد علیه نصف الفضلة فى المیل الموافق، وانقصه منه فى المخالف فالحاصل هو الدّائر و هو الماضى من الشروق و إن کان الارتفاع شرقیّاً، والباقى الى الغروب إن کان غربیّاً.

تنبیه: إذا ساوى جیب الارتفاع بعد القطر ففضل الدائر تسعون و الدائر هو نصف الفضلة؛ و إن زاد بعد القطر على جیب الارتفاع فالزائد هو الأصل المعدّل فتمّم العمل و زد ما تجده من اوّل القوس على (ص) یحصل فضل الدائر و انقصه من نصف الفضلة یبقى الدائر و لایکون ذلک إلّافى المیل الموافق لعرض البلد.

الباب التاسع فى الارتفاع من فضل الدّائر

ضع الخیط على الستینى و علم على الأصل المطلق ثم انقل الخیط لفضل الدائر من آخر القوس فما حازه المرى من الجیوب المبسوطة هو الأصل المعدّل فزد علیه بعدالقطر فى المیل الموافق و خذ الفضل فى المخالف فالحاصل هو جیب الارتفاع خذ قوسه فهو الارتفاع المطلوب. و إن کان فضل الدّائر (ص) فبعد القطر هو جیب الارتفاع. و إن کان فضل الدّائر اکثر من (ص) فعلم على الأصل المطلق ثم انقل الخیط إلى الزائد على (ص) من أول القوس فما حازه المرى من الجیوب المبسوطة اطرحه من بعد القطر یبقى جیب الارتفاع خذ قوسه فهو المطلوب.

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 145

الباب العاشر فى وقت العصر

یدخل وقت العصر إذا صار ظلّ کلّ شی‏ء مثله من غیر ظل الزوال عندالأکثر و هو العصر الأول؛ و عند ابى حنیفة مثلیه و هو العصر الثانى؛ فإذا أردت الأول فزد على ظلّ الزوال قامة واعرف ارتفاعه ثمّ زد على جیبه بعدالقطر فى المیل المخالف وانقصه فى الموافق یحصل الأصل المعدّل فضع الخیط على الستّینى و علّم الأصل المطلق و حرّک الخیط حتى یقع المرى على الأصل المعدّل فما حازه الخیط من آخر القوس هو الماضى من بعدالزوال إلى وقت العصر، و ما حازه من اوّل القوس زد علیه نصف الفضلة فى المیل الموافق، وانقصه منه فى المخالف فالحاصل هو الدائر و هو الباقى من الزمان من حین وقت العصر الى الغروب، اسقطه من اثنى عشر ساعة یبق أوّل وقت العصر.

الباب الحادى عشر فى حصّة العشاء والفجر

یدخل وقت العشاء عند الأئمة الثلاثة بانحطاط الشمس تحت الأفق قدر (یر) درجة و هو غیوب الشفق الأحمر، و عند الحنفى قدر (یط) درجة و هو غیوب الشفق الأبیض. و یدخل وقت الفجر ببلوغ الشمس تحت الأفق الشرعى قدر (یط) درجة و هو اول وقت الفجر الصادق، فإذا أردت العمل فزد بعد القطر إن کان على‏ جیب (یط) فى المیل الموافق، وانقصه فى المخالف فما حصل فهو الأصل المعدّل لحصّة الفجر و الشفق الأبیض فضع الخیط و علم على الأصل المطلق ثمّ حرّک الخیط حتى یقع المرى على الأصل المعدّل من المبسوطة فما حازه الخیط من أول القوس زد علیه نصف الفضلة فى المخالف وانقصه فى الموافق فالحاصل هو حصّة الفجر اطرحها من قوس اللیل یبق وقت الفجر الصادق و هى حصة للشفق الأبیض فبمضیّها بعد الغروب یدخل وقت العشاء الثانى، و أما الشفق الأحمر فمن جیب بر.

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 146

تنبیه: ینبغى أن یمکن للأوقات الشرعیة بنحو درجتین تأخیراً لیتحقّق دخول الوقت و فى الصوم للإمساک بنحو ثلاث درج تقدیماً على الفجر احتیاطاً؛ و قد انتهى الکلام على الأوقات الشرعیة و مقدماتها؛ و هذا شروع فى مقدمات القبلة و ما یتعلق بها.

الباب الثانى عشر فى سعة المشرق و المغرب‏

و هو قوس من دائرة الأفق فیما بین مطلع الشمس فى الیوم المفروض و مطلع الاعتدال. ضع الخیط على الستینى وعلّم على جیب تمام العرض، ثمّ حرّک الخیط حتّى یقع المرى على جیب المیل فما حازه الخیط من اوّل القوس هو سعة المشرق، و مثلها سعة المغرب، و هى تابعة لجهة المیل و تنعدم بانعدام المیل، وتساوى المیل فى البلد الذى لا عرض له، و تزید علیه فى ذوات العرض.

الباب الثالث عشر فى الارتفاع الذى لا سمت له أى لا جهة له من شمال أو جنوب‏

و هو ارتفاع الشمس حین کونها على دائرة أوّل السموت، و لا یوجد إلّابشرطین:

کون المیل موافقاً للعرض فى الجهة، و أن لا یزید على العرض.

فإن أردته فضع الخیط على السّتینى و علم على جیب العرض ثمّ حرّک الخیط حتّى یقع المرى على جیب المیل فما حازه الخیط من اوّل القوس هو قدر الارتفاع الذى لاسمت له و اذا وجد یکون فى الیوم مرّتین قبل الزوال و بعده إلّاإذا کان المیل مساویاً للعرض فیوجد فى الیوم مرة و هى عند الزوال خاصّة.

الباب الرابع عشر فى حصّة السمت و تعدیله لارتفاع معلوم‏

تنبیه: شرط الحصّة عرض، و شرط التعدیل میل فان عدم العرض دون المیل فجیب السعة تعدیل، و إن عدم المیل دون العرض فالحصّة هى التعدیل، و إن عدما فلا

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 147

سمت. و إن وجد الشرط فضع الخیط على تمام العرض و ادخل من الارتفاع المطلوب سمته فى الجیوب المبسوطة الى الخیط وارجع من محلّ التقاطع فى الجیوب المنکوسة إلى جیب التمام تجد فى مستویه حصة السمت إن لم یزد الارتفاع على تمام العرض البلد و إلّافادخل بجزء من جیب الارتفاع الى الخیط وارجع منه فى المنکوسة الى جیب التمام تجد جزء الحصّة اضربه فى مخرج الجزء تحصل حصّة السمت و هى تعدیله إن لم یکن میل و إلّافزد علیها جیب السعة فى المیل المخالف و خذ الفضل فى الموافق یحصل التعدیل.

الباب الخامس عشر فى السمت لأیّ ارتفاع‏

و هو هنا مقدار انحراف الشمس عن دائرة أول السموت شمالًا أو جنوباً؛ اعرف التعدیل بما تقدّم، وضع الخیط على الستینى، وعلّم على تمام الارتفاع المطلوب سمته، ثمّ حرّک الخیط حتى یقع المرى على قدر التعدیل من المبسوطة فما حازة الخیط من أوّل القوس هو السمت لذلک الارتفاع.

(و أما جهته) فهو موافق للعرض إن کان المیل موافقاً و لم یزد الارتفاع على الارتفاع الذى لا سمت له و لم یساوه فان ساواه فلا سمت.

و إن زاد الارتفاع على الارتفاع الذى لا سمت له أو کان المیل مخالفاً للعرض فالسمت حینئذٍ مخالف، و مبدء السمت هنا و فى القبلة من نقطة المشرق و المغرب و ینتهى الى أحد القطبین.

الباب السادس عشر فى سمت القبلة

و هو قوس من دائرة الأفق فیما بین دائرة معدّل النهار و الدائرة المارّة بأقطاب الأفقین أعنى مکّة و البلد المطلوب سمتها فیه.

و هذا الباب یتوقف على معرفة طول مکّة و عرضها، و طول البلد المطلوب منه‏

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 148

السمت و عرضه، فمبدءالعرض متفق علیه، و مبدء الطول مختلف فیه: فالمتقدّمون جعلوا مبدأ لطول من جزائر الخالدات أو من ساحل البحر الغربى؛ و المتأخّرون من جعل المبدأ من لندن، أو من باریس، أو من مصر القاهرة؛ و على کلّ فهو غربىّ عن مکّة.

و لیس المبدأ مقصوداً بالذات بل المقصود فضل الطولین بین مکّة و البلد المطلوب منه سمت القبلة و لو اختلفت مبادئ الأطول.

فإذا کنت فى بلد غیر مکّة واردت سمت القبلة منه فاستخرج بعد القطر و الأصل المطلق بمیل مساوٍ لعرض مکّة قدراً و جهة، ثمّ ضع الخیط على الستّینى وعلّم على الأصل المطلق ثمّ انقل الخیط الى قدر فضل الطولین من معکوس القوس فما وقع علیه المرى من المبسوط فهو جیب ارتفاع سمت مکّة إن لم یکن لبلدک عرض و إلّافاجمع ذلک الجیب مع بعد القطر فى العرض الموافق لمکّة فى الجهة، وانقصه فى المخالف فالحاصل هو جیب ارتفاع سمت مکّة فاعرف قوسه فهو ارتفاع سمت مکّة، فخذ سمت ذلک الارتفاع بمامرّ فى باب معرفة السمت لأىّ ارتفاع فهو سمت القبلة.

و إن شئت فاجعل ابتداء فضلِ الطولین فضلَ دائر، و استخرج ارتفاعه ثمّ سمته فهو سمت القبلة. هذا إن لم یزد فضل الطولین على نصف قوس نهار البلد المطلوب سمت القبلة فیه بمیل مساوٍ لعرض مکّة؛ فإن زاد فاجعل الزائد دائراً واطراحه من نصف قوس نهار نظیر الدرجة المسامتة لرئوس أهل مکة یبق فضل الدائر استخرج ارتفاعه بما مرّ ثمّ استخرج سمت ذلک الارتفاع على أنّ الشمس فى نظیر الدرجة فهو سمت القبلة.

الباب السابع عشر فى جهة السمت‏

یختلف السمت باختلاف الطول و العرض و جهتیهما فإن کان مکّة اطول من بلدک فالسمت شرقى و إلا فغربى، و إن کان عرض بلدک جنوبیاً أو لا عرض له أو تساویا

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 149

عرضاً، أو کان بلدک أقلّ عرضاً فالسمت شمالى فى الأربع الصور، و إن کان بلدک اکثر عرضاً فاستخرج الإرتفاع الذى لا سمت له بمیل مساو لعرض مکّة، فإن کان أکثر من ارتفاع سمت مکة فالسمت شمالى و إلّافجنوبى؛ و إن تساویاً فلا سمت بل القبلة على نقطة المشرق إن کان بلدک أقل طولًا و إلّافنقطة المغرب و إن اتفقا طولًا فلایخلو إما أن یکون عرض بلدک موافقاً لعرض مکّة فى الجهة و أکثر منه ففى هذه الصورة لا عمل لسمت القبلة بل السمت تسعون والقبلة نقطة الجنوب؛ و ان کان بلدک أقل عرضاً فالسمت تسعون أیضاً و القبلة نقطة الشمال؛ و إن اختلفا طولًا فإمّا أن یکون فضل الطولین قدر نصف الدور أو أقلّ منه فإن کان قدر نصف الدور فلا عمل أیضاً بل إن کان عرض بلدک مخالفاً لعرض مکّة فى الجهة مساویاً له فى القدر فالقبلة جمیع الجهات لأن مکّة حینئذ فى سمت القدم و المصلّى یتوجّه حیث شاء کمن یصلّى فی جوف الکعبة؛ أو کان عرض البلد فى حالة المخالفة اکثر فالسمت نقطة الجنوب؛ أو کان عرض البلد أقلّ مطلقاً أو مساویاً فى حالة الموافقة للعرض فى الجهة أو اکثر فالقبلة نقطة الشمال؛ هذا إن کان فضل الطولین قدر نصف الدور، و أما إن کان أقل ففیه تفصیل فى الأصل راجعه إن شئت.

الباب الثامن عشر فى الجهات الأربع‏

و هى نقطة الشمال والجنوب و نقطة المشرق الحقیقى و المغرب، فإن وجدت الدّائرة الهندیة فهى کافیة فى تعیین الجهات من غیر عمل فإن لم‏توجد فیلزم العمل وذلک بأن تأخذ ارتفاع الشمس فى أىّ وقت شئت، ثم استخرج سمت ذلک الارتفاع بالطریق المتقدّم واعرف جهته فإن کان السمت شمالیاً غربیاً أو جنوبیاً شرقیاً فضع الخیط على قدره من اوّل القوس و إلّافمن آخره، ثم ثبّت الخیط علیه بنحو شمعة لئلّا ینتقل عن مکانه فیختلّ العمل، ثمّ ضع الربع على مستومن الأرض غیر مائل سالماً من الارتفاع و الانخفاض و یکون مرکز الربع من جهة الشمس، ثم علق شاقولًا بخیط

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 150

وارفعه بیدک، أوضع شاخصاً نحو ابرة مستقیمة فى مرکز الرّبع و ساتر بظل الخیط أو الشاخص خیط الرّبع بأن تحرّک الربع حتّى ینطبق الظلّ على خیط الربع فیکون الربع حینئذ موضوعاً على الجهات الأربع، و خطه الذى ابتدأ منه بعدد السمت هو خط المشرق والمغرب، و الثانى هو خط الشمال و الجنوب فخط إلى حانبه خطّین مستقیمین و مدّهما إلى أن یتقاطعا على زوایا قوائم فتحدث بتقاطعهما اربعة ارباع: شرقى شمالى، و شرقى جنوبى، و غربى شمالى و غربى جنوبى فهذه الجهات الأربع.

تنبیه‏

کلّما بعدت الشمس عن الغایة فهو أمکن لأخذ السمت لأن الظلّ عند الزوال قد ینعدم فلا یتمّ العمل، ثمّ إذا أردت نصب القبلة فانظر الربع الذى فیه سمت مکّة وضع الربع المجیّب فیه وضعاً صحیحاً بحیث ینطبق ضلعاه على الخطّین، ثم ابعد عن خط الربع الموازى لخطّ المشرق و المغرب بقدر سمت القبلة، وضع الخیط علیه فحینئذٍ یکون الخیط موضوعاً على سمت القبلة و یکون التوجّه فى الصلوة و غیرها إلى طرفه الذى یلى المحیط.

وجه آخر لمعرفه الجهات بغیر آله(1)

و هو أن تسوّى سطحاً من الارض أو غیرها و یکون معتدلًا لا میل فیه، ثمّ تدیر علیه دائرة و تقیم على مرکزها شاخصاً طوله نحو نصف قطرها، ثم تعلم على محیطها علامةً لمدخل الظلّ قبل الزوال، وعلامةً لمخرجه بعد الزوال، ثمّ اجمع بین العلامتین بخط مستقیم فهو خطّ المشرق و المغرب، قاطعهُ بخط آخر على زوایا قوائم فهو خط نصف النهار و هو خطّ الشمال و الجنوب، و به قد تعینت الجهات الأربع.

______________________________
(1). هذا الوجه أنما یستقیم فیما لو بلغت الشمس احدى‏ نقطتى الاعتدال أو تبلغ الشمس دائرة اوّل السموت فى ارتفاعها کما لا یخفى على البصیر فى الفن. ح. الآملى‏

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 151

الباب التاسع عشر فى معرفة المطالع الفلکیة والبلدیة و مطالع الوقت و العمل بالکواکب الثابتة

الفلکیة عبارة عن الماضى من الزمان من حین توسّط رأس الجدى الى توسّط الشمس، و سمّیت فلکیّة لعدم اختلافها باختلاف العروض، و لأنّها إذا فرض ابتداءها من أوّل الحمل کانت هى المطالع البلدیة فى البلاد الذى لاعرض له المعبّر عنه بالفلک المستقیم. (واعلم) أن مطالع کل فصل تسعون درجة ولکنّ البروج مختلفة حصصها فمطالع برجى الانقلابین و ما قبلها نحو (لب) درجة، و برجى الاعتدالین و ماقبلهما نحو (الح) درجة، و ما بینهما نحو (ل) درجة، فإذا أردت مطالع أیّ جزء من البرج فاجمع حصص ما بینه و بین الجدى من البروج الصحیحة و کسورها فما حصل فهو مطالعه، و تعرف حصة کسر البرج من مطالعه و هو أن تضعف حصة کلّ برج و تحطه رتبة یحصل مالکل درجة منه کما تقدّم، و یتوسط رأس الجدى إذا کانت الشمس فى البروج الجنوبیّة نهاراً، و فى الشمالیّة لیلًا.

(و اذا أردت) العمل فضع الخیط على السّتینى، و علم على جیب تمام المیل و حرّک الخیط حتى یقع المرى على جیب بعد الدرجة عن أقرب الانقلابین فما حازه الخیط من اوّل القوس هو المطالع الفلکیّة إن کانت الشمس فى ثلاثة الجدى، و إلّا فانقصه من (قف) فى ثلاثة الحمل، و زده علیها فى ثلاثة السرطان، واطرحه من (شس) فى ثلاثة المیزان فما حصل فهو المطالع الفلکیّة و هى مطالع الزوال، الق منها نصف قوس النهار للیوم المفروض تحصل المطالع البلدیّة، و سمّیت بلدیة لاختلافها باختلاف البلاد (و هى) عبارة عن الماضى من الزمان من حین یطلع رأس الحمل الى طلوع الشمس.

و إن زدت على الفلکیّة نصف قوص النهار حصل مطالع الغروب و هو الماضى من‏

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 152

الزمان من حین طلوع أول الحمل إلى غروب الشمس و طلوع نظیرها أو هى مطالع النظیر.

و أما مطالع الوقت و هو الماضى من الزمان من حین طلوع رأس الحمل إلى وقتک:

فإن کان نهاراً فزد ما مضى من الشروق على مطالعه و هى البلدیّة؛ و إن کان لیلًا فزد ما مضى من الغروب على مطالعه و هى مطالع النظیر، فما حصل فى الحالین هو مطالع الوقت الذى أنت فیه.

و أمّا العمل بالکواکب الثابتة فینزل بعد الکوکب عن المعدّل منزلة المیل للشمس و یستخرج منها جمیع الأعمال المستخرجة من الشمس فقوس نهاره هو مدّة ظهوره، و قوس لیله هو مدّة خفائه سواء کان ذلک لیلًا أو نهاراً، اه.

الخاتمة فى ارتفاع المرتفعات کالجبال و الأشجار و فى عمق الآبار و فى سعة الأنهار

أمّا ارتفاع المرتفع فهو بُعد رأسه عن مسقط حجره المساوى لک فى الارتفاع.

و اعلم أنى ذکرت هذا المبحث والذى بعده فى علم المیقات استطراداً تبعاً لمعلومات الربع و إلّافهو من علم الهندسة و الحساب و لمعرفة ذلک طرق کثیرة وسأذکر البعض الأقرب:

و هو أن تأخذ ارتفاع رأس القائم من أىّ موضع شئت، ثمّ إن أمکن الوصول إلى أصله کالنخل و الأعمدة فاذرع ما بین أصله و قدمیک و احفظه، ثم ضع الخیط على قدر الارتفاع من أوّل القوس و انزل من جیب التمام بالمحفوظ إلى الخیط و ارجع من التقاطع إلى السّتّینى فما وجدت زد علیه ما بین بصرک و الأرض من الأجزاء التى ذرعت بها أولًا یحصل طول ذلک القائم.

و إن شئت فصیر ارتفاع المرتفع خمساً و أربعین بأن تتقدّم أو تتأخر حتى یصیر ارتفاعه کذلک فاذرع ما بین قدمیک و بین أصله و زد علیه ما بین بصرک و الأرض یحصل طوله؛ و مثله إذا صار ارتفاع الشمس خمساً و أربعین فإن کلّ قائم ظلّه مثله.

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 153

و إن شئت بغیر الربع فانصب شاخصاً کرمح أطول منک و ثبّت وقوفک فى مکان بحیث یمرّ شعاع بصرک على رأسه إلى رأس المرتفع، ثم اذرع من موقفک إلى أصل المرتفع و اضرب المجتمع فى فضل الشاخص على قامتک، واقسم الحاصل على ما بین موقفک و أصل الشاخص و زد قامتک على الخارج فما حصل فهو ارتفاع ذلک المرتفع؛ و هذا إن تیسّر الوصول الى أصل القائم بسهولة و کانت الأرض بینک و بین أصله معتدلة.

فإن تعذّر أو تعسّر الوصول إلى أصل المرتفع کرئوس الجبال و الحصون المحاطة بالأبنیة فخذ ارتفاعه من أى موضع واعرف ظلّه المبسوط و علّم بین قدمیک علامة ثمّ زد على ظلّه أو انقص منه جزء قامة کربع أو سدس من القامة، واعرف ارتفاع ذلک الظلّ بعد الزیادة أو النقص بأن تتقدّم على محلّ وقوفک إلى جهة المرتفع إن نقصت، و تتأخر عنه إن زدت إلى أن یصیر ارتفاع ذلک المرتفع مساویاً لارتفاع هذا الظلّ بعد الزیادة أو النقص؛ ثم اذرع ما بین قدمیک و العلامة واضربه فى مخرج الجزء و زد على الحاصل ما بین بصرک و الأرض یحصل طول ذلک المرتفع. و أمّا معرفة بعدک عن أصل القائم فموقوف على معرفة طوله فإن علم فذاک و إلّافحصّل طوله بما مرّ فإذا علمت طوله فألق منه ما بین بصرک و الأرض واجعل الباقى قامة ثم خذ ارتفاعه و اعرف الظلّ المبسوط منه و من القامة فهو بعد ذلک القائم من موضع أخذ الارتفاع.

و إن شئت الق ما بین بصرک و الأرض من طول القائم و احفظ الباقى، ثمّ خذ ارتفاع أعلاه وضع الخیط علیه ثم انزل فى المبسوطة بالمحفوظ إلى الخیط و ارجع منه إلى جیب التمام تجد بعد ذلک القائم من موضع أخذ الارتفاع.

(و أما عمق البئر) فهو أقصر خط وصل من حافته إلى سطح الماء، فحصّل أوّلًا مقدار قطر فم البئر، و طریقه أن محیط کلّ مدوّر مثل قطر ثلاث مرّات و سبع فاذا عرف أحدهما عرف الآخر، فإذا عرفت قطر فمه فقف على حافة البئر و حصل انخفاض‏

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 154

طرف الماء من الجانب المقابل لک إن کان اتّساع البئر مستویاً من أعلاه إلى أسفله و إلّا فحصّل انخفاض مسقط حجره ثم ضع الخیط على‏ قدر ذلک الانخفاض من أوّل القوس، و انزل من جیب التمام بقدر قطر فم البئر الى الخیط وارجع من التقاطع إلى الستّینى فما وجدت الق منه ما بین بصرک و الأرض یبق عمق البئر بالأجزاء التى قدرت بها قطر فم البئر. و إن شئت فانزل من الستینى بظلّ الانخفاض المبسوط، و من جیب التمام بالقامة وضع الخیط على التقاطع ثم انزل من الستینى بقدر قطر فم البئر الى الخیط، و ارجع من التقاطع الى جیب التمام فما وجدت الق منه مابین بصرک و حافة البئر یحصل العمق المطلوب.

(و أما سعة النهر): فهو أقصر خطّ یصل بین حافتّیه، قف على جانبه و حصل انخفاض أقرب موضع من الجانب الآخر ثم اجعل ما بین بصرک و الماء قامة و حصّل بها الظلل المبسوط لذلک الانخفاض فهو سعة النهر.

و إن شئت أن تعرف سعة النهر بغیر الربع فقف على حافّة النهر و انظر الى أقرب جزء یقابلک من الطرف الآخر، وعیّن فیه نقطة ثم اذرع من مکانک مع حافّة النهر یمیناً أو شمالًا نحو عشرة أذرع أو اکثر أو أقل، و انصب علامة قائمة کالعصا ثم اذرع بعدها على استقامة فى حافة النهر أیضاً قدر ما ذرعت أولًا وضع علامةً ثانیة ثم ارجع متقهقراً مبعداً عن النهر على خط مستقیم عموداً على حافة النهر و لم تزل تبعد و انت تنظر الى العلامة القامة حتى تسامت النقطة الأولى التى عینتها فى طرف النهر المقابل و تصیر هى و العلامة على خطّ واحد فما بینک و بین العلامة الثانیة هو سعة النهر انتهى‏. و بهذا الطریق تعرف ما بینک و بین أىّ موضع من المواضع التى معک على سطح الافق بشرط استواء الارض و اعتدالها واللَّه اعلم.

قدتمّ جمع هذه الرسالة بعون اللَّه و حسن التوفیق، و الصلوة و السلام على من أرشدنا لأقوم طریق و على آله و اصحابه نجوم الأنام والتابعین له بدءً و ختاماً، و کان الفراغ من تبییضها 11 من شعبان المبارک من سنة 1327.

هزار و یک کلمه، ج‏7، ص: 155

و قد فرغ من کتابتها العبد الراجى رحمة ربّه الغفور الحسن بن عبداللَّه الطبرى الآملى یوم الاثنین 15 من ذى الحجة 1378 الهجرى القمرى/ 31/ 3/ 1338 ه ش، والحمد للَّه ربّ العالمین.


ادامه مطلب
علی کارگر